من حرفهایی که بوی پروانه ندهند را خوب نمی فهمم!...
این روزها دلم نبش دلتنگی افتاده و یک خیابان هیاهو از ذهنم مدام می گذرد!...
کلافه ام، مثل اعصاب مچاله ی کاغذها!...
نمی دانم کی و کجا این همه " تو" را تاب آوردم
که شانه هایم هنوز عطر زخمی ِ اقاقی می پراکند!...
این روزها دلم نبش دلتنگی افتاده و یک خیابان هیاهو از ذهنم مدام می گذرد!...
کلافه ام، مثل اعصاب مچاله ی کاغذها!...
نمی دانم کی و کجا این همه " تو" را تاب آوردم
که شانه هایم هنوز عطر زخمی ِ اقاقی می پراکند!...